به گرده ی من؛ به رگهای فسرده ی من به زنده ی تو ، به مرده ی من. بیا [...]

ساخت وبلاگ

و سپس برای یافتن و نگریستن در جهان به مغازه رفتم و کمی بغض خواستار شدم؛ می خواستم در بهت و همه ی احساسات، همه ی تپش های ابدی که می توانست تا نپتون ستاره ها را شناخته و لمس کند نگاه بکنم، بنگرم و قلبم در چشمانم آتش نشود، به کسی که آن سوی یک امکان ایستاده بود نگاه کردم و بغض را در کیسه گذاشتم و با چند کنسرو و کوکا از آن جا بیرون آمدم. چراغ برایم در چشمانم مستی می غلتانید و من به کسی که می پرسید یا پیام می گذاشت لبخند می زدم و زمان، نور و حجم به سرعتی که نباید داشته باشد، کنداکند کنده می شد و در هیزم های آخر شب و سرمای مخروبه ی لیوان های کاغذی دود می شد. من می نگریستم و هیچ چیزی نمی توانست آزارم داده باشد.

IMG_6468.PNG

پ.ن: [...]پلک.

شخصی ...
ما را در سایت شخصی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ho3ei-no بازدید : 7 تاريخ : دوشنبه 10 ارديبهشت 1403 ساعت: 15:35