چندان که چون نظر از وی باز گرفتم *

ساخت وبلاگ
 


چشمانم را باز می کنم و حس می کنم زنده ام !  این گرمای فصلی از تابستان و احتمالا مرداد است ! ولی خب این فقط یک گمان بیش نیست ! اطرافم را نگاه می کنم ، تو نیستی ! دیگر شاید هرگز نبینمت ! گریه ام می گیرد ! آه ! به حال مرگ گریه می کنم ! مادرم من را در آغوش می گیرد و کمی آرامم می کند ! چشمانم را می بندم و سعی می کنم  دوباره صورتت را به یاد بیاورم شاید بتوانم بعد ها دوباره پیدایت کنم ؛ اگر نتوانم دوباره بیابمت چه ؟! سعی می کنم بمیریم، با تمام تلاشم برای تمام شدنم سعی می کنم حتی نفس  نمی کشم ! دکترها هجوم می آورند ! حتی خیالت را هم به زور کتک از حافظه ام پاک می کنند ! دیگر حتی وقتی چشمانم را می بندم نمی توانم ببینمت ! آه ! دیدی چطور روی زمین بدبخت شدیم ؟! گفتم آن سیب را بر ندار ! 

 

 

تبادل لینک رایگان

 
* نخست
دير زماني در او نگريستم
چندان كه چون نظر از وي باز گرفتم
در پيرامون من
همه چيزي
به هيات او در امده بود .

ان گاه دانستم كه مرا ديگر
از او
گريز نيست | احمد شاملو 

 

+ عکس از فیلم  Lasse Hallström  |  2010  | Dear John

+ از تبریک های گفته و هنوز نگفته ممنون 

 

شخصی ...
ما را در سایت شخصی دنبال می کنید

برچسب : چندان که چون نظر از وی باز گرفتم, نویسنده : ho3ei-no بازدید : 231 تاريخ : دوشنبه 22 شهريور 1395 ساعت: 8:57