به ماهی

ساخت وبلاگ

 

 

بیشترین تقصیرم در زندگیم، زمانی بود که دانستم؛ اما به هیچکس نگفتم! پوزش م از بی چارگیست؛ یعنی با اینکه خود را مقصر میدانم، کاری نمیتوانم بکنم ! تنها چیزی که به تو میبخشیدم ، این بود که مدام از تو پوزش میخواستم و تو مدام روحت را بزرگ تر میکردی و مدام میبخشیدی ! میگفتی ایراد ندارد، عشق است! 
قدرنشناسیِ دنیا تماماً بر دوشم بود، و تمامش را بر دوش تو گذاشته و فرار کردم ! (باز هم بگویم پوزش؟!) 

وقتی تنها چیزی که میخواستی بودن بود، و من! من تنها چیزی که میخواستی را دریغ کردم که مباد چه؟! باور کن نمیدانم! اما بایدی بود در گوشم که زنگ میزد! تماشای این میزان از وسعت روح، از تو مرا کوچک میکرد بانو جان ! ببخش که آنقدر که هستی، نبودم! 

بعدتر وقتی که تنهاتر شدم، یادِ حرف هات افتادم و شروع کردم تا به بزرگی روحت دست یابم؛ اماهنوز میترسیدم که حرفی را بگویم که میدانستم اما به هیچکس نمی گفتم ! (عشق با دوست داشتن متفاوت بود و من برای احساس تفاوت همین دو مقوله ی ساده اما زیربنایی تو را رها کردم؛ اینجا نمیگویم پوزش) 

پوزش را آنجا جا گذاشتم که روبرویم نشسته بودی و گفتم ؛ تو را عاشقانه دوست دارم! آنجا که وقتی عشق را به من هدیه میدادی، آنقدر چشمانم برق میزد که فراموش کردم، این عشق است و وقتی ازآن من نیست نباید بپذیرم. اما زیبایی جهان به آن است که کلمات ما واقعیت و حقیقت محض نیستند. میدانم وقتی که غم ها از روزهایت فاصله بگیرند و بیشتر سمت وسوی من بیایند خواهی دانست که عشق با دوست داشتن، فاصله ای ناپیدا دارند که تنها با چشمان بسته می توان آن را یافت! میدانم که اگر رهایت نمی کردم، عشق را دریغ می شدی! 

 

پ.ن : هنوز در روزهایی هستم که چشمانت را به یاد می آورم و نمیتوانم به فرد دیگری ابراز علاقه کنم. لابلای این دلبازی که کردیم، هرتکه که جا مانده از دلم را نگاه دار، که تکه تکه ی دلی که جا گذاشتی را احتکار کرده ام. 

 

 کاش.نوشت: اگر بلوگفا اینبار نابود شود، احتمالا گریه خواهم کرد

 

#تو_را_به_یاد_خواهم_داشت_چونان_عشقی_فراموش_شده

شخصی ...
ما را در سایت شخصی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ho3ei-no بازدید : 255 تاريخ : دوشنبه 1 مرداد 1397 ساعت: 21:27