جیغ می کشیدی با لبخند! آدم حس می کرد لابد شادی را یافته ای!
بیشتر که نگاه کردم دیدم، شادی را جایی چال کرده ای؛ چاله کنده ای و بعد از ریدن هم رویش خاک ریخته ای! اگر نمی شناختمت یا نخوانده بودم که فکر می کردم، گربه ات زده بالا، جن زده شده ای! بعد که خواندم و خواندمت فهمیدم غصه است، با شوق درآمیخته پاییز شده! پاییز گرفته بود !!!
پ.ن: جایی انگار پاییز ماند و زمستان به ادبیات کوچ داده شد...
پ.ن دوم: یاد باد آن روزگاران، یاد باش!
پیِ. چیمیگردی؟! : پ.ن سوم: !!! :|
شخصی ...
برچسب : نویسنده : ho3ei-no بازدید : 211