و با وجــود غـــروب من از کرانه ی تو / زمین هنــوز وقیحانه داشت می چرخید ...

ساخت وبلاگ

 

 

همین که همچنان ادامه را کشدار می نویسم؛ یعنی فراموش شده ای. البته خاطرم هست که هنوز وقتی از برنگشتن حرف می زنند، تو در حافظه ام مرور می شوی. اما مرور خاطرات به این معنا نیست که به تو فکر کنم یا برایت برات تجویز کنم.خیر! بیشتر به آرزوهات فکر می کنم. به آرزوهایی که روی هوا رها شد و حالا آنها را با مهر دیگری گرم می کنی. این ها در دلم آتش بپا می کند. نمی دانم. اصلا بگذار کش را از ادامه بر دارم. می دانم دست ها وقتی در فصل سرما سرد شده اند، می دانم وقتی در کنار هم قدم می زنید، می دانم وقتی دست هایت را لمس کند؛ ابتدا دست هایت از نبودن دست هایم شاکی خواهند شد. می دانم هرچقدر فراموشی ات را کشدار کرده باشی؛ دست هایت به های بیشتری نیاز خواهد داشت. بگذار کش را به شلوار کودکی ام بند بزنم و از خیال های ترسناک شبانه ام، رها شوم. صبح که می شود، نه تو را به یاد خواهم آورد، نه ترس های شبانه ام را. باز می توانم به خاطرات سیبی که "او" گاز زد و من را از خودش جدا کرد فکر کنم. باید دقت زیادی داشته باشم تا بیاد بیاورم. گاهی که درگیر کشدار شدنِ زندگی می شوم، باورم می شود که سیب را مادرم گاز زده بوده و نافم را بریده است. می دانی؟! چیزهایی هست که فقط خودم بیاد می آورم. چیزهای اساسی مثل دمای دست هات، مثل بوسه مادر و او که صورتش را در سیب فراموش کردم. 

پ.ن: این ها که مهم نیست؛ مهم صبح فرداست که برای تو طلوع می کند ... 

پ.ن دوم: متاسفانه ! 

شخصی ...
ما را در سایت شخصی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ho3ei-no بازدید : 177 تاريخ : سه شنبه 17 دی 1398 ساعت: 14:31