شرایط این طور می نمود که بتوانم قدم در کنش وزن گذارد؛ و گزاره های حاصله را با لف و نشر مستقیم تر و واسطه ی تشبیه در عوض مثال و آرایه ی کنایه-آمیز آن بیت و بیتوته کنم. به مثال و به تشبیه، هر قدر -در- نثرِ صریح در موزون یا وزن خلاصه و چکیده ی بهتری بهمراه داشته باشد-م؛ نورالانوار هم در کنار متن، فرم داده و هرچند که نورالانوار غنی تر بنا شود؛ جنبه ی داستانی و موضوعی -می تواند- با عدم تعلیق ایجاد شده همراه[همچون] ایهام تناسب و تناظر بیان شود. داستان حاجی آقا مُثل افلاطونیِ منطق حال را پیشنهاد می کند؛ هرچند این معزل را بی تعلیق دانسته است و تعلّق خاطر خود را هم از خاطی آن که نماینده ی مفهوم روحانیت و نه روحانی است به نهایت هکذا گذاشته و به قراری از نورالانوار سایه برداشت می کند.
-آسمون و خورشید؛ برای هردوشون به بالا اشاره شده، حالا نامم رو می خوای یا اسمم؟!
-خورشید اسمته لابد آسمون نامت؟
- این-جوری اون مفهوم اشاره ای-م کشیدی پائین؛ "آسمان" مرکز یه قبیله-ی سرخ-پوستی شناخته می-شه و توی فرستادن پیغام با دود گاهی "خورشید" به عنوان نام یک هم قبیله ای که سالهاست به عنوان روح یا نور توی خاطر ضمایر می چرخه استفاده می-شه؛و قبل از این که نیاز باشه این قبیله رو سلاخی کنیم بهتره به مدت سکوتی که توی هر پیغام دودی اهمیت داره اشاره کنم.
-خب چه مدته؟
-تا زمانی که پیغام بعدی حاضر بشه ؛ اما به خاطر تعداد نفرات قبیله و عمق حقیقی قلب ها اون یکی از فاصله های بینهایتِ
-یه مدت مثل بینهایت سکوت کنم؟
-مثل یکی از مدت های بینهایت.
-مثل یکی از مدت های بینهایت سکوت کنم؛ مدت های بینهایت دیگه چین؟
-هنوز مدت بینهایت دیگه ای پیدا نشده.
شخصی ...برچسب : نویسنده : ho3ei-no بازدید : 55