آن ها در گورهاشان می-خندیدند و بلند بلند می-گفتند:
مطمئن باش هیچ یک از شعر-های تو نمی-تواند از زمین بیرون برود.
آن-ها در گورهاشان بلند شده بودند و می-رقصیدند
و آوازی کر پا گرفته بود: هوا خوب است هوا خوب است
هوا خوب است هوا خوب است هوا خوب است
مطمئن بودم که چیزی به من مربوط است.
برچسب : نویسنده : ho3ei-no بازدید : 17
برچسب : نویسنده : ho3ei-no بازدید : 15
برچسب : نویسنده : ho3ei-no بازدید : 16
برچسب : نویسنده : ho3ei-no بازدید : 38
برچسب : نویسنده : ho3ei-no بازدید : 37
راسو را نمی-شناخته-ام؛ حرف-هایش را نشنیده-بودم و می-دانستم پشت-سرم حرف-هایی زده-است[نقطه]. به او گفتم من به تو اعتماد ندارم؛ من به او اعتماد نداشتم، من به هیچ-کس اعتماد نداشته-ام[نقطه؛نقطه-خط،نقطه]. گفت حرف-های بی-سر وته[-ای] که می-نویسی را من هم مجبورم بخوانم؛ میدانستی؟!
پ.ن: پیچیده؛ تُویِ تو[خودت]، اتاق.
شخصی ...برچسب : نویسنده : ho3ei-no بازدید : 34
برچسب : نویسنده : ho3ei-no بازدید : 34
برچسب : نویسنده : ho3ei-no بازدید : 30
برچسب : نویسنده : ho3ei-no بازدید : 59
برچسب : نویسنده : ho3ei-no بازدید : 52