در حال و هوای این روزها

ابتدا.ن:  بلا تکلیف با بی تکلیف فرق می کند

شوخی می کنم؛ وگرنه هیچ چیز با هیچ چیز دیگر فرق خاصی ندارد. منظورم این است که بدانی هیچ فرقی با هیچ کس نداشته ای و نداری! ولی خب ؛ من خواستم که فرق بگذارم و حالا این فرقی که گذاشته ام دردسر شده! خوبی اش هم همین است! می شود بیهوده آب در هاون کوبید و در عین اینکه کارِ بیهوده ای انجام می دهی، لذت هم ببری و آب در هاون کوبیدن را شبیه زندگی ببینی! (می شود نوعی مازوخیسم را در آن مشاهده کرد؛ هان؟!)  بیهوده اما لذت بخش ! اگر در مَثَلِ کودکی که آب بازی می کند نگاه کنیم چه؟!  ... هیچ هم بیهوده نیست ؛ خیلی هم فرق می کند اصلا !!!

اینکه از کجا آمده ام و به کجا رسیده ام را شاید فقط خودم درک کنم و شاید شما بهتر از خودم درک کنید و این حرف ها ... چه فرقی می کند ؟! - چه فرقی می کند برای چه ؟! (سوال درستی پرسیدی بگذار درست و حسابی پاسخت گویم به نگاهی و این فلان بازی ها ) برای این لحظه ! همین لحظه که دارم می نویسم و برگشته غلط املایی ها را پاک، اصلاح، رها می کنم می آیم جلو ... می دانی میشود با جهان چکارها کرد ؟!؟ می دانی میتوانم با جهان چکارها بکنم ؟! می دانی همین چند وختی را که نشسته ام با جهان چکارها که نمی کنند ؟! می دانی ؟! می شنوی !؟

 اضافه. نوشت: جالب اینکه در بازیچه های دیگران شبیه یک تیله ای چیزی در یک جوب راهه ازین جوب به آن جوب می شوم و اصلا به چیزم هم نمی شود ...

اضافه تر . نوشت : درست می شود به وقتش ؛ به قولی از دوستان بگذار هرکار که می کنند را بکنند ؛ ما کاری بوده ایم که افتاده ایم و فلان ... اصلا چه فرقی می کند دیگر ؟! برای کی ، اولاد ؟!؟!

اضافه تر از تر : بیخیالی هم عالمی دارد وسیع که البته اصلا جالب نیست؛ پیشنهاد نمی شود !

پوچ نویس : قرار بود متن به جای مناسبی برسد ؛ حالا ببین به پوچ رسیده !!! عی بابا !!!

مناسب رسان: تنهایی را دریاب و بدان اینبار که تو بازمیگردی من نیستم :)